رفتــم.....

رفتــم، به خودم گفتـم از “خـــــیرش” مـی گــذرم

شنیـدم کـه زیــر لب گُفـت از “شــــــرش” خــلاص شـدم . . .

همــــه رو خــط زدیــم تا به عشــقمون برسیــم غــــافل از اینکــــه خودمـــون خــط خــورده عشقمــــون بودیـــــم تا به عشقـــــش برســـــه!!!

خیـــــــــالی نیســـــــت!!! دنیـــــــــــــا دور مــــــا خـــط کشیـــــــده!!!

چه ســاده بــودم...

عشقـــــه من... نفـــــــسم... زنــــــدگیه من....

جه کلمات مسخره ای!!!!

چه ســاده بــودم زمانی که میگفتی نفســـــــــــــم، خیال میکردم اگر نبــاشم نفست میگیرد!!!

و حالا نیستم و دیـــــــــگری نفست شده!!!

چه راحـــــت به آب و هوای جدید عــــــــــادت کردی!!!!

“منی” که کنارش “تــــو” نباشی ، “تومنــــــــــــی” نمــی ارزد . . .

خوابـــم نمیبرد...
به همــــه چیــــزفـــــکر کرده ام...
بیشتر به تــــــو و میدانــــم که خوابـــــی...
و قبل از بستـــه شدن چشــــم هـــــایت
به همــه چیـــز فکـــر کرده ای...

"جـــز مـــــن"

من دیگر نیستم ...

دیروز: ما دوتا
امروز:  من یکی +شما دوتا
فردا: شما سه تا +بازم من یکی
غم انگیزه نه؟

دوباره آمده ای!
این بار شیرین تر از قبل دروغ می بافی!
زیرکانه تر لبخند می زنی و دلبرانه تر ناز میکنی !
امـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــا!!!
نازنین!
بعد از رفتنت دلم مرد!
و خیلی وقت است که مغزم تصمیم می گیرد نه دلم!
پس لوند و دلبرانه که هیچ!
عاشقانه و صادقانه هم که بیایی!
من دیگر نیستم ...

شاید یادم بره چشمات ...


بغل میگیرم عکساتو شاید آروم شه آغوشم ...
لباسی رو که دوست داشتی برای آینه میپوشم ...
میخوام باور کنم رفتی ... میخوام خالی شم از رویات ...
همش چشمامو میبندم شاید یادم بره چشمات ...

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 

 

لعنت به بغض......

خندیدن خوب است..........
قهقهه زدن عالیست..........
گریه ادم را ارام میکند.......
.............اما..................
لعنت به بغض...........
دیگر چیزی برای گفتن ندارم......
اشکهایم گفتنی ها را گفتند......

یه لحظه هایی هست.......

یه لحظه هایی هست.......
.
.
.
.
.
یه روز نشستی پیش همسر و بچه هات میگی و میخندی تا اینکه.......... داری با بچه هات کشتی میگیری.........یهو تلوزیون فیلمی پخش میکنه که بازیگرش هم اسم منه........اونجاس که خاطره هامون بدجور برات زنده میشه.....اون میم مالکیت ته اسمم پیش چشمات رژه میره.......بدجور یادم میافتی.........اونجا حالت دیدنیه

 

این سکوتو این هوا و این اتاق...شب به شب بخاطرم میاردت...توی این خونه هنوزم یه نفر نمیخواد باور کنه ندارتت...نمیخواد باور کنه تو این اتاق دیگه ما باهم نفس نمیکشیم...زیرلب یه عمر میگه با خودش ما که از همدیگه دست نمیکشیم...به هوای روز برگشتن تو ..سر هر راهی نشونه میکشه ...با تمام جاده های رو زمین.. رد پاتو سمت خونه میکشه...
من دارم هرروزمو بدون تو با تب یه خاطره سر میکنم ...باخودم بجای تو حرف میزنم... خودمو جای تو باور میکنم ...توی این خونه به غیرازتو کسی دلشوبامن یکی نمیکنه... من یه دیوونه ام که به جز خیال تو... کسی با من زندگی نمیکنه... تو سکوت بی هوای این اتاق ...شب به شب به خاطرم میارمت ...خودمم باور نمیکنم ولی... دیگه باورم شده ندارمت..........

 

خدایا...

خدایا...
نترس...!!
نه به گناه میفتی
نه جهنم میروی...
من و تو به هم محرمیم...!!
"دستانم را بگیر"

هنوزم باورش سختـــــــــــــــــــــته

هـــــــــی فلانـــــــی

تا دیروز میگفتـــــــــی همـــــه وجودمــــــــی

و امروز چه ســــاده همــــــه وجـــــــــــوت را لـــــــــه کردی

همـــــــــه وجــــــــــــــــودت چه بی ارزش بـــــــود!!!!

 

هنوزم باورش سختـــــــــــــــــــــته

یکی نیست به منه لعنتی بگه از تنهـــــــــایی بمیر ولی ....

زاپــــــاس عشــــق کسی نشــــــــــــو

غرور تنهـــــــــایی با ارزش تر از ای حرفاس

*اِمشب به اندازه ی تمام لختی آسمان ، آه دارم که بکشـــــــــــــم....*

 

 

"عاشقی یعنی همین"

من هر روز در انتظار تو جان داده ام عزیزم،
 نترس.... من عاشقت بوده ام...
برای هزاران سال...
و هزاران سال دیگر هم عاشقت خواهم ماند
"عاشقی یعنی همین"
فاجعه...
یعنی آنقدر در تو غرق شده ام
که از تلاقی نگاهم بادیگری،
احساس خیانت می کنم...
عشق یعنی همین...
عاشقی یعنی همین...

خیال میکردم با منی....

خیال میکردم با منی
عشق منی مال منی
فک نمیکردم یه روزی
راحت ازم دل بکنی
باور نمیکردم بخوای
راس راسی تنهام بذاری
آخه یه عمر همش بهم
گفته بودی دوسم داری
گفته بودی عاشقمی
به پای عشقم میشینی
میگفتی هرجا که باشی
خودتو با من میبینی
آخ که چه دردی میکشم
هی دل بیچاره بسوز


با این که میدونم برات
همدم و غم خوار نمیشه
آرزو میکنم دلت
یه لحظه غصه دار نشه
با اینکه از دوریه تو
دلم داره میترکه
همیشه از خدا میخوام
چشماتو گریون نبینم

شب آرزوهـــــــــــــــــــــــــــا

امشب ساکنان عرش همه منتظرند تا بهترین آرزو را آمیــــــن بگویند،

بهترینمـــــ، خوبمــــــ....

نمیدانم بهتــــــرین از نظر تو چیست، همان بهتـــــرین را برایت آرزو میکنـــــم،

.

.

.

و اما من......

با تمام وجـــودم، تمــــام بودنـــت را میخواهم....... نمیدانم صـــــدای من به عــــــترش خواهد رسید یا نه.....

اما من از خواستنـــــــت دست بر نمیــــــدارمــــ

.

.

.

.

.

برای آرزوهـــــــــــــایــــــــم دعا کنیــــــــــــــــــــــد


خـیــالـت راحـت !!….

زنـدگــی انـگــار
تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!
هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام
هـول میزنــد
بـــرای ضـربــه بـعــد …. !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی …
خـیــالـت راحـت !!….
خـسـتـگــی ِ مــن
بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود …

هـــمــه چــیــز ِجــهــان تــکــراریــســت....


نـــیــمــا یــوشــیــج در جــشــن یــک ســالــگــی فــرزنــدش نــوشــت:
پــــســرم
یـک بـهــار
یــک تــابــــســتــان
یـــک پــــایـــــیــــــــــز
ویــک زمــســتــان را دیــدی
از ایـــن پــس هـــمــه چــیــز ِجــهــان تــکــراریــســت جــز. . .
مـــهــــربــانــی.

یـــکی از همیـــــــن روزهــــــــــا....


یـــکی از همیـــــــن روزهــــــــــا
بایـــد خدا را صدا بــــــــــزنم
یک میــــــــز دو نفــــــــره
دو صنـــــــــدلــی
یــــــــکی مـــــــن
یـــــــــکی خــــــدا
حــــــرف نمـــــــیزنم
نـــــــگاهم کافیــــــست
میـــــــــدانم
برایـــــــــم اشــــــــک می ریــــــــزد!!

مگــر مـی شــود تــو را دوست نـداشـت...!!


چـه کــار بــه حـرف مـردم دارم
زنـدگــی مـن همیــن است ...
شب کـه می شـود
روی تــختم دراز میــــــکشم ...
عـاشقـانه ای مـی نـویســـم ...
خیـــره مـی شــوم بـه عکســت
و بـا خـودم فکـر مـی کنـــم
مگــر مـی شــود تــو را دوست نـداشـت...!!
ميداني؟........!
بدجور دلم تو را ميخواهد......
و تو بدجور مرا ميراني از خودت.......
تقصير من است كه دوستت دارم.....
ايكاش اين دل لعنتي ام ميفهميد كه نخواستني است و اين نخواستن يعني چه !!!!!!!!!!!


برای تو نامه ای مینویسم...

برای تو نامه ای مینویسم... دلتنگی که دست از سر دل بر نمیدارد... دلتنگی که فاصله ها را نمیفهمد... نزدیک باشی  اما دور... دوره دور...

تنها که باشی تمام دنیا دیوار و جاده است تمام دنیا پر از پنجره هایی است که پرنده ندارد...

پر از کوچه هاییست که همه ی آنها برای رهگذران عاشق به بن بست می رسند... فکر کن پای این دیوارهای سرد و سنگین چند لیلی ها و مجنون ها که میمیرند.... خون بهای این دلهای شکسته را چه کسی میدهد؟!

حالا نشسته ام برایت نامه ای بنویسم...

میدانی... نامه هایم میمانند حتی وقتی برای همیشه پنهان باشند و کسی که باید آنها را نخواند... قرار نقرار نیست این ها را هم بخوانی... قرار نیست بی قراری ام را بفهمی... قرار نیست که بدانی چندجای این نامه با اشک خیس شده و چند واژه را پنهان کرده...قرار نیست بفهمی که دوست داشتن چقدر سخت است و عشق چه درد بزرگی است... قرار نیست بفهمی که چقدر دوستت دارم... و چه اندازه این دوست داشتن پیرم کرد...

اما برایت این نامه را مینویسم... برای روزی که تو هم دلتنگ باشی... دلتنگ کسی که دوستش داری... برای روزی که هزار بار پشت پنجره رفته باشی و هزار قاصدک را بوسیده باشی! برای روزی که به هوای هر صدای پایی تا دم در دویده باشی و با بغض سنگین در انتظار نشسته باشی...

برای شب هاییی که در تمام فال های حافظ هم خبری از آمدنش نباشد و هزار بار پیراهنش را بوسیده باشی...

تو فکر میکنی آن روز چند سال خورشیدی دیگر است؟؟! آن روز چقدر از هم دور شده باشیم؟ پای کدام بن بست کنار کدام درخت پایین کدام پنجره برای آخرین دیدار گریسته باشیم؟؟

هنوز زود است... برای تو که از حال دلم غافلی... زود است...

نباید بفهمی که قدم هایم هر روز پیر و پیرتر شده است....

هر روز سایه ام کمرش خم و خم تر شده است....

این روزها برای گریستن دیگر باران را بهانه نمیکنم....

برای بی قراری ام سراغ پنجره ها نمیروم....

شاید نشانی ام را گم کرده ای.....

گیسوانم یک در میان سپید و سیاه اند!!!!

کاش میدانستی.......

امنیت دادن به یک زن یعنی:

امنیت دادن به یک زن یعنی:
محکم دستش را گرفتن ...
با دیوانگی هایش زندگی کردن ...
احساسِ زنانه اش را فهمیدن ...
امنیت یعنی:
دستت را که می گیرد ،صورتت را که میبوسد، بداند ناب تر از دست هایِ تو دستی نیست ....
بداند ماندنی تر از نگاهِ تو چشمی نیست ...
بداند برایِ بوسه هایش مرز نمی گذاری، برایِ خنده هایش می خندی، برایِ گریه هایش شانه می شوی ...
بداند برایِ راست گفتن مستی نمی خواهی ...
بداند برایِ لحظه هایِ تنهاییت سیگار نمی خواهی ...
بداند که می دانی برایش بالاترین رستوران , شاید در پایین ترین نقطه شهر باشد...
اصلا هرکجایِ شهر اگر تو باشی، لوکس ترین جایِ ممکن می شود

یادمان باشد....

یادمان باشد
وقتی کسی رابه خودمان وابسته کردیم
دربرابرش مسئولیم...
دربرابر اشکهایش،
شکستن غرورش


لحظه های شکستنش درتنهایی ولحظه های بی قراریش...
واگریادمان برود...
درجایی دیگر سرنوشت یادمان خواهداورد

 

چه راحت.....

چه زود عاشق شدی زودتر از اونی که فکرشو میکردم...

راستی چه جوری نگات کرد که عاشقت کرد؟؟؟؟؟

میگفتی برام راحت میمیری...

چه راحت برام مُردی و برای دیگری زنده شدی....

 

 

 

بــاران کــه مــی گــیــرد......

بــاران کــه مــی گــیــرد بـه هـم مـی ریـزد اعـصـابـم...
تـقـصیـر بـاران نـیـست...مـی گـویـنـد: بـی تـابـم...!
گـاهـی تـو را آنـقـدر مـی خـواهـم بـه تـنـهـایـی...
طـوری کـه حـتـی بـودنـم را بـر نـمـی تـابـم...
هـر صبـح ،بـی صـبـحانـه از خـود مـی زنـم بـیـرون...
هـرشـب کـنـار سـفـره ،بـُق کـرده سـت بـشـقـابـم...
بـی تـو تـمـام پـارک هـای شـهـر را تـا عـصـر...
مـی گـردم و انگـار دسـتـی مـی دهـد تـابـم...
شـب هـا کـه پـیـشـم نـیـسـتـی...خـوابـم نـمـی گـیـرد...
وقـتـی نـمـی بـوسـی مـرا...با "قـــــــــــــرص" مـی خـوابـم...!

..........

ببین برو من که نمیگم وایسا من که نمیگم ماله من شو
فقط جوابه یه سوالمو بده بعد برو
اون روزای اول گوشیت دسته کی بود ؟
آخه هر چی نگاه میکنم زدی عاشقم بودی و دیوونم بودی
برو گوشیو بده به همون آدم

کـــاش مــا آدمــاحــرف دلــمــون را مــیــزدیــم!!!!!

دخـتـر: دوســت دخــتـــر جــدیــدت خــوشــکــلــه؟ (تـو دلـش: آیـا واقــعــا از مـن خـوشـکـل تـره)
پـسـر: آره خـوشـکـلـه (تـو دلــش: امـا تـو هـنـوز زیــبـاتـریــن دخـتـری هــسـتـی کـه مـن مـیـشـنـاسـم)
دخـتـر: شـنــیــدم دخــتــر شـوخ طــبــع و جــالـبـیـه(درســت اون چـیـزی کـه مـن نبـودم)
پــسـر: آره هـمـیـنـطـوره(ولــی در مـقـایـسـه بـاتـو اون هـیـچـی نـیـسـت)
دخــتــر: خــب پــس امــیــدوارم شــمــا دوتــا بــاهــم بــمــونــید(کــاش مــادوتــا بــاهــم مــی مـونـدیــم)
پــســر: مــنـم بــرات آرزوی خــوشــبــخـتــی دارم(چــرا ایـن پـایـان رابــطــه مــاشــد؟)
دخــتــر:خــب.......مــن دیــگــه بــایــد بــرم(قــبــل از ایـنـکـه گــریــه ام بـگـیـره)
پــســر: آره مــنــم هــمــیـنـطـور ( امـیـدوارم گــریــه نــکـنـی)
دخــتــر: خــداحــافــظ...(هــنـوز دوسـت دارم ودلــم بــرات تـنـگ مـیـشـه)
پــسـر: بــاشـه خــداحـافـظ (بـخـدا کــه هـیـچـوقـت عـشـقـت از قـلـبـم بـیـرون نـمـیـره......هـــرگـــز)
×××××کـــاش مــا آدمــاحــرف دلــمــون را مــیــزدیــم×××××

چه اعتراف سهمناکی بود......

چه اعتراف سهمناکی بود
وقتی دستهایم برابر صدایت لرزید
و نگاهم لبهای ندیده ات را بوسید

تو می دیدی چگونه حرفهای تردم
شبیه شعر می شود
و من از ستوه این همه حرف
چگونه زمان را زیر پاهایم له می کنم ؟

من صریح تر از لهجه ی آفتاب سوختم
و این شهامت تلخ زنانه را
لای سیگارهایم سوزاندم
تا هیچ نبینم از این نفرین فاصله ها

دلخــــور ڪه میشَـوم .......

دلخــــور ڪه میشَـوم , بغـض میــڪنم
می آیم پشـت صفحـه ی مانیتــورم
ڪامنـت مینویسـم ُ صورتڪ میگــذارم
صورتڪی ڪه میخنـددو پشتـش قایم میشــوم
ڪه فڪـــر ڪنی میخنــدمو بخنـــدی...
اشڪهایمـ میـــــــآیند و من مدام با صورتڪ مجازی ام میخندم ...^_^

................

از چوپان پيري كه ديگر توان چوپاني نداشت پرسيدند چه خبر...؟ با لحن تلخي گفت گرگ شد ان بره اي كه نوازشش ميكردم!  .....................................................................................................................................

یه جایی هست بعد از کلی دویدن وایمیستی
سرتو میندازی پایین و آروم میگی
بیخیال دیگه زورم نمیرسه....   .....................................................................................................................................

خدایا ما که وزنی نداریم پس چرا به دل دیگران سنگینی میکنیم؟!!!   .....................................................................................................................................

"زندگی" رفیق نابابی بود که به "درد" معتادم کرد...
آنقدر "کشیده ام" که یک روز نباشد، "استخوان درد" میگیرم.....!!!!   ......................................................................................................................................

دلم که برایت تنگ میشود رو میکنم به کاکتوس کنار تاقچه؛؛؛؛کاکتوس به نظرم شکل توست ؛بامزه و وحشتناک،باهمان تیغ هایی که احساساتم را میخراشد... ولی من میخندم اخه مادرم میگوید شاید این ماه کاکتوست گل بدهد.....

ﻣﺎ ﮔﻮﻝ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ...

ﻣﺎ ﮔﻮﻝ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ... ﻭﻗﺘﯽ ﮔﻔﺘﻨــﺪ : "ﺳﻼﻡ - ﺳﻼﻣﺘـﯽ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ ..." ﺍﺯ ﻫﻤـــــﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑـﻪ ﻋﺸـﻖ ﮔﻔﺘﯿـﻢ:
"ﺳﻼﻡ " ﺗﺎ ﺑـﻪ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﺗﺐ ﮐـﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ....! ﭼـﻪ ﺳـــﻼﻣﯽ - ﭼﻪ ﻋﻠﯿﮑﯽ ... ﺧـﺪﺍ ﺧﯿﺮﺗﺎﻥ ﺩﻫـﺪ ...! ﻣـﺎ
ﺟـﻮﺍﺑﯽ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻋﺸـﻖ ﻧﮕﺮﻓﺘﯿــــﻢ !

اما میان ما هیچ نیست ....

اگر دری میان ما بود ، می کوفتم ، درهم می کوفتم !
اگر میان ما دیواری بود ،بالا می رفتم ، پایین می آمدم ، فرو می ریختم !
اگر کوه بود ، دریا بود ، پا می گذاشتم بر نقشه ی جهان و نقشه ای دیگر می کشیدم !
اما میان ما هیچ نیست هیچ و تنها با هیچ هیچ کاری نمی شود کرد !

 

عجیب است.......

...........عجیب است ، ... حتی رفتگر محله هم با نفرت نگاهم میکند...
......................انگار ریختن برگ ها هم تقصیر من است.................

...رفـــــــتــــــنــــــت.....

..
...خشت به خشت مرا با دستهای مهربانش روی هم گذاشت...
..
...و دوباره مرا ســــاخت...
...
....آنقدر مــحکــــــم مرا ساخت ......
...که چشـــــــمهـــــای زیبا هم نتــــوانست مـــــرا بشکند...
..
...اما آبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی من....
...
...رفـــــــتــــــنــــــت.....
........................................دوباره مــــــــرا از هم پاشــــــید......!!!

 

بیشمارند آنهایی که.....

بیشمارند آنهایی که نامشان آدم است...
ادعایشان آدمیت...
کلامشان انسانیت...
رفتارشان صمیمیت...
... من دنبال کسی میگردم که...
نه آدم باشد، نه انسان، نه دوست و رفیق صمیمی...
تنها صاف باشد و صادق...
پشت سایه اش خنجری نباشد برای دریدن...
هیچ نگوید...
فقط همان باشد که سایه اش میگوید....
صاف و یکرنگ...