به یک‏جـــایی از زندگــی که رسیــدی، می فهمــی
اونــی که زود میــرنجه زود میــره، زود هم برمیگــرده. ولی اونی که دیــر میــرنجه دیـر میــره، اما دیگـه برنمیـتگرده ...
به یک‏جــایی از زنــدگی که رسیــدی، می فهمــی
رنـــج را نبـاید امتـــــــداد داد بایـد مثل یک چاقـــو که چیــزها را می‏بـره و از میانشــون می‏ـگذره از بعضـی آدم‏هــا بگــذری و برای همیــشه قائــله رنـــج آور را تمــام کنی.
به یک‏جــایی از زندگــی که رسیـدی، می فهمـی
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
شاید کسـی که روزی با تو خندیـده رو از یاد ببــری، اما هرگــز اونی رو که با تو اشــک ریـختـــه، فرامــــوش نکنـــی...
به یک‏جـــایی از زنـــدگی که رسیدی، می فهمــی
از درد های کوچیکــه که آدم می نالـه؛ ولی وقتــی ضربــه سهمگیــن باشه، لال می شـه...
به یک‏جایـی از زندگی که رسیــدی، می فهمی
اگر بتـــونی دیگری را همونطــور كه هســت بپـذیـــری و هنوز عاشقــش باشــی؛ عشــق تو کاملا واقعیــه...
به یک‏جــایی از زندگــی که رسیــدی، می فهمــی
همیشــه وقتــی گریــه می کنی اونی که آرومــت میــکنه دوستـــت داره اما اونــی که با تو گریــه میــکنه عاشقتــه...
به یک‏جــایی از زندگــی که رسیــدی، می فهمـی
كسی كه دوستــت داره، همش نگرانتـــه. به خاطر همیــن بیشتـر از اینكــه بگـــه دوستـــــــت دارم میگه مـواظـــب خـــودت بــاش...